پيام
ماييم و نواي بي نواي
91/8/17
ماييم و نواي بي نواي
دنيا را بغل گرفتيم گفتند امن است هيچ کاري با ما ندارد
خوابمان برد بيدار شديم ديديم آبستن تمام دردها يش شده ايم....
ماييم و نواي بي نواي
اينجا در دنياي من، گرگ ها هم افسردگي مفرط گرفته اند*
*ديگر گوسفند نمي درند*
*به ني چوپان دل مي سپارند و گريه مي کنند...*
ماييم و نواي بي نواي
*مي خواهم برگردم به روزهاي کودکي آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .*
* عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه ميشد *
*بالاترين نــقطه ى زمين، شــانه هاي پـدر بــود ... *
*بدتـرين دشمنانم، خواهر و برادر هاي خودم بودند . *
*تنــها دردم، زانو هاي زخمـي ام بودند. *
*تنـها چيزي که ميشکست، اسباب بـازيهايم بـود *
*و معناي خداحافـظ، تا فردا بود...!*