سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماییم و نوای بی نوایی

نظر

من اگــر مرد بودم،
دست زن? را م?گرفتم ...
پا به پایش فصل ها را قدم میزدم
و برا?ش از عشق و دلدادگ? م?گفتم
تا ?اقل ?ک دختر در دنیا
از ه?چ چ?ز نترسد !
شما زن ها را نم? شناسید !
زن ها ترسو اند
زن ها از همه چ?ز م? ترسند
از تنها??
از دلتنگ?
از د?روز
از فردا
از زشت شدن
از دیده نشدن
از جایگزین شدن
از تکرار? شدن
از پ?ر شدن
از دوست داشته نشدن
و شما برا? رفع این ترس ها،
نه ن?از? به پول دار?د
نه موقع?ت
و نه قدرت ...
نه زیبای?
و نه زبان باز? !!!!!
کافیست فقط حر?م بازوانتان راست بگو?د !
کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید ! تقصیر شما بود که زن ها آن قدر عوض شدند ...
وقت? شما مردها شروع کرد?د به گرفتن احساس امن?ت،
زن ها عوض شدند !
آن قدر که امن?ت را در پولِ شما د?دند
آن قدر که ترس از دوست داشته نشدن
را،
با جراح? پ?ست?ک تاخت زدند
و ترس از تنها نشدن را
با بچه دار شدن، ... وَ وَ وَ ...
عشق ورز?دن و عاشق کردن
هنر مردانه ا? ست ...
وقت? زن ها شروع م? کنند به ناز خر?دن و ناز کش?دن،
" تعادل دن?ا به هم م? خورَد "


س?م?ن_ بهبهان?