غزل اول
چمن دلبر خوش و صاحب جماله به رخ بدره به ابـــــرووان هلاله
( دلبر من خوش و دارای جمال است. به رخ مانند بدر است و به ابرو مانند هلال. )
اژودم کـــــو شرنده روژ بره شـو رخانم زرد و خـــــونین ارسَم آله
( از آن دم که او رفته، روز شب شده. رخانم زرد و اشک خونینم جاریاست. )
من اژ مهــــــرر چو زره وی قرارم نپـــرسی بدر سرگردان چه حاله
( من از مهرت چو زره بیقرارم؛ نمیپرسی که بدر سرگردان در چهحال است ؟ )
غزل دوم
اشته وی صبر و قــــرارم چه کرم اژ غمـــر خسته و زارم چه کرم
( بی صبر و قرار تو هستم؛ چه کنم ؟ از غمت خسته و زارم؛ چه کنم ؟ )
بکشـــم جـــور و جفا و ستمـــــر نیه غیــــر اژ تـــو نیگارم چه کرم
( بکشم جور و جفا و ستمت را؛ غیر از تو نگاری ندارم؛ چه کنم ؟ )
دشمنــم هـــــرچه واژه گـو بواژه تـو نی دوست نــــــدارم چه کرم
( دشمنم هرچه میگوید، گو بگوید؛ اگر تو نیز دوستم نداری، چه کنم ؟ )
ای دل آرام ک چمن ور کـــــو بشر یــــر در دل آرام نـــدارم چه کرم
( این دلارام که از کنارم رفت، دیگر در دل آرام ندارم؛ چه کنم ؟ )
دل به مهــــرر چو ببستم چون بدر نیه یک ذره قـــــــــرارم چه کرم
( دل به مهرت چون بستم، مانند بدر یک ذرّه قرار ندارم؛ چه کنم ؟ )