جهان پر زبدخواه و دشمن است همه مرز ما جای اهریمن است
نه هنگام آرام وآسایش است نه روز درنگ است و آسایش است
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و برزنده یک تن مباد
نگه کن بدین لشکر نامدار جــوانان شایستهء کـارزار
ز بهر بر و بوم و پیوند خــویش زن و کودک خرد و فرزند خویش
همه سر بسر تن به کـشتن دهیم از آن به که کشور بدشمن دهیم»!
هر آنکس که در رنج و اندوه زیست بدان زندگانی بباید گریست
هر آنکس که اندیشه بد کند به فرجام بد با تن خود کند
بدل اندر اندیشه بدمدار بد اندیش را بد بود روزگار
سر آینده باش و فزاینده باش شب و روز به آرامش و خنده باش
چو شادی بکاهد روان فرو گیرد اندر روان ناتوان
همه روی را سوی یزدان کنیم دل خویش را شاد و خندان کنیم
به جز شادمانی و جز نام نیک از این زندگانی نیابی تو ریگ
چو کوشش نباشد تن زورمند نیابد سر از آرزوها ببند.