زندگی در گذر آینه ها جان دارد
با سفرهای پر از خاطره پیمان دارد
زندگی خواب لطیفی است که گل می بیند
اضطراب و هیجانی است که انسان دارد
زندگی کلبه دنجی ست که در نقشه خود
دو سه تا پنجره رو به خیابان دارد
گاه با خنده عجین است و گهی با گریه
گاه خشک است و گهی شرشر باران دارد
زندگی مرد بزرگیست که در بستر مرگ
به شفابخشی یک معجزه ایمان دارد
زندگی حالت بارانی چشمان تو است
که در آن قوس و قزح های فراوان دارد
زندگی آن گل سرخی ست که تو می بویی
یک سرآغاز قشنگی ست که پایان دارد ...
زندگی کن
جانِ من، سخت نگ?ر ...
رونق عمر جهان، چندصباحی گذراست
قصه بودن ما
برگی از دفتر افسانه ای ی، راز بقاست
دل اگر می شکند
گل اگر می میرد
و اگر باغ بخود رنگ خزان می گیرد
همه هشدار به توست؛
جانِ من، سخت نگ?ر ...
زندگی کوچ همین چلچله هاست
به هم?ن ز?با?? ...
به هم?ن کوتاه? ...
شعری از : عبدالجبار کاکایی