بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند / سالها هجری و شمسی همه بی خورشیدند
گر تو یارم نشوی آخر پاییز من است / فکر بی تو شدنم دشمن بنیان من است / تا زمانی که تو شیرینی و دوری ز دلم / رنگ خون بر جگر فرهاد من است
گفته بودی گر بیایی مقدمت را گل فشانم، گل چه قابل نازنینم، چشم هایم فرش راهت
دعای قاصدک ها خوشبختی آدماست، برات آرزوی یه دنیا قاصدک دارم
همه ی بغض من تقدیم غرور نازنینت باد، غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد
هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم، آنقدر که من در هراس گرفتن دستی هستم، ترس از گم شدن نیست
زندگی قافیه باران است، من اگر پاییزم و درختان امیدم همه بی برگ شدند، تو بهاری و به اندازه ی باران خدا زیبایی
شکوفه های صورتی فدای مهربونیات / یه دل که بیشتر ندارم اونم فدای خوبیات
شرابی از لبت در جام کردی / مرا با بوسه شیرین کام کردی / دلم آهوی وحشی بودو او را ندانم با چه افسون رام کردی
از آشیانه ی چشمانت کبوتران امید / به شوق باغ تنت پر گشاده در راهند / ز دره های هوس تا فراز قله ی عشق / پریده اند و از تو آب و دانه میخواهند
دیشب روی شیشه ی تبدار تو را (ها) کردم / با نفسم اسم زیبای تو را جدا کردم / شیشه بدجور ابری و بارانی شد / شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم / با نوک انگشت کشیدم عکس زیبای تو را / عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم
باغبانی پیرم که به غیر از گلها از هم دلگیرم / کوله ام غرق غم است، آدم خوب کم است / عده ای بی خبرند، عده ای کور و کرند و گروهی پکرند / دلم از این همه غم میگیرد، آدمی عاقبت می میرد