ماییم و نوای بی نوایی

نظر

بی تو ترک برداشته ام و به هر بهانه ای ،   دلم می شکند ،
گاهی گم می شوم پشت پنجره ها و سکوتم را بغض می کنم تا نشنوند صدای شکستنم را

میدونی چرا میگن بنی آدم اعضای یکدیگرند؟ چون یکی مثل تو میاد میشه قلب من

لحظه هایی هست که دلم واقعاً برایت تنگ می شود  .

من اسم این لحظه ها را "همیشه" گذاشته ام
آن روز ها صدای تو در گوشم می پیچید و خوابم می کرد

 این شب ها صدای تو در دلم می پیچد و بیدارم می کند 

کفرم را که در می‌آوری

ایمانم به عشق بیشتر می‌شود

شب که می شود

نبودن هایت را زیر بالشم می گذارم

و شجاعت خود را زیر سوال می برم   ...

دوام می آورم تا فردا ؟؟

خیانت   واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین ،
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها ،
هرگز تبرئه ای نیست
آنکه را که را چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد   ...

کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست
به خیانتکاری چون تو دیگر  هرگز اعتماد نخواهم کرد