دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
رود اشکم که به دریاچه ی غم می ریزد
خوابم از حالت چشم تو به هم می ریزد
عمریست که با سادگی ام خو دارم
درویش صفت نغمه ی یا هو دارم
ای عشق بیا مشتری جانم باش
در سینه دلی به شرط چاقو دارم
عباس زرگوش
این ناز که می کنی خریدن دارد
این دل به هوای تو تپیدن دارد
این قصه شبیه بهترین خاطره ها
هر روز برای من شنیدن دارد
عباس زرگوش
دلبسته ی چشمان نجیبت شده ام
آویخته ی دار صلیبت شده ام
دیشب دلم از رهگذری مست شنید
در قرعه ی عاشقی نصیبت شده ام
عباس زرگوش
بر خال لبت طواف کردم ای دوست
بر جرم خود اعتراف کردم ای دوست
مردم همه در مسجد شهرند وَ من
در چشم تو اعتکاف کردم ای دوست
عباس زرگوش
صد بار سر تو را شکستیم ای عشق
یکبار سر تو را نبستیم ای عشق
کشتیم تو را و بعد از آن ضجه زدیم
ما قبیله ای مرده پرستیم ای عشق
عباس زرگوش
به ((پایت)) افتاده ام
.
.
.
.
تا
به (( دستت)) بیاورم
عباس زرگوش
و زخم هایم
کاش هرگز خوب نشوند
تنها یادگار هایی که از تو برایم مانده…
دلم از درد بی دردی گرفته
دلم از هرچه دلسردی گرفته
دلم از تو دلم از من و از ما
دلم از اینهمه غوغا گرفته .
صفای باطنت را دوست دارم
کلام و ظاهرت را دوست دارم
تو گرچه دوری از من ای عزیزم
وفای حاضرت را دوست دارم
باز هم این آسمان پر ابر شد
رفتی و دنیا به کامم زهر شد
من نمی دانم تو می خندی هنوز !
خواب فردا را تو می بینی هنوز ؟
ساده رفتی زندگی پیچیده نیست
آنکه بر رویای من خندیده کیست !؟؟؟؟؟
الهه – الف
بوی پونه می دهد
خاطره تو و مار هم که از پونه..
پس چرا این قدر نیشم می زنند
لحظه هایی که نیستی
بگذار تا دل من بی انتها تکرار کند که تنها تو را می خواهد فقط تو را
شانه های مرا
دیگر تاب تحمل بار سنگین پیکر بی جان مهرتان
نیست …
سفری شبانه ام
شاید !
مرز عشق این روزا شباهت زیادی به آدامس داره:
اول شیرین..بعد دوستداشتنی..سپس تکراری و خسته کننده و در آخر دور انداختنی!!!!
وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک “به من چه” پاسخ میگیری …”به کسی چه” که چقدر تنهائی
یک تبسم زیرکانه یک عروسک بچه گانه ویک بازیه کودکانه کافی بود برای عاشق شدنم
و تو این کار را کردی چقدر ساده عاشقت شدم
زندگی سرگذشت درگذشت آرزوهاست
چه داروی تلخی است وفاداری به خائن
صداقت با دروغگو
و مهربانی با سنگدل
مدتی در ره عشق تو دویدیم، بس است
راه صد بادیه ی درد بریدیم، بس است
قدم از راه طلب باز کشیدیدم، بس است
اول و آخر این مرحله دیدیم، بس است
برگرد ، یادت را جا گذاشتی ، نمیخوام عمری به این امید باشم که برای بردنش بر میگردی
فـرهنـگ لـغـتهــا
نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی
احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت,
دلتنـگی یــعنـــی
تـــو . . .
میدونی سخت ترین کار دنیا چیه ؟ غریبه فرض کردن یه آشنا …!
در این
شکنجه گاه نفس
هر روز
صداست
این صداست که میگوید
تحمل کن!
هنوز کسی مانده
صدای زنگ پیامک همراهم
آن مه که هِلال را به تارک بزند
گه گاه برای من پیامک بزند
یک ذرّه شبیه ماه من خواهد شد
خورشید اگر به چهره عینک بزند!
ماندم به تو ای گلشن زیبا چه نویسم
من مور صغیرم به سلیمان چه نویسم
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با این دل تنگم به عزیزم چه نویسم
چه سخت است دلتنگ قاصدک بودن در جاده ای که در آن هیچ بادی نمی
وزد..
کاش تلخى زندگى کمى الکل هم داشت، شاید مستمان میکرد و نووش میگفتیم.
زندگی آنقدر ابدی نیست که هر روز بتوان صداقت،دوستی
و مهربان بودن را به تعویق انداخت
“بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است” سهراب سپهری
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام………